تأملی در باب هیولاهای ژانر وحشت


در این جَستار به مباحثی پرداخته شده که تا کنون بسیار اندک به آنها توجه شده است. برای فهم بهتر، به ناچار برخی از فیلم‌ها اسپویل شدند. عده ای از تماشاگران از اینکه درمحل امن سالن سینما یا پذیرایی خانه خود فیلم ترسناک تماشا کنند و به طور  نیابتی بترسند، احساس لذت می‌کنند. اما عده ای دیگر حاضر نیستند این گونه فیلم ها را تماشا کنند. مسلماً سینمای وحشت اهداف مهمی در خلق تصاویر زننده و ترسناک دارد. اما این اهداف چه هستند؟ در این گفتار به کلیت ژانر وحشت، هیولاها و سپس به اهداف این ژانر پرداخته شده است. 
اولین شبکه فیلمنامه نویسان مستقل ایران

فاطمه پیرهادی

۱۴۰۴/۰۷/۲۳

39 بازدید 0 نظر
اولین شبکه فیلمنامه نویسان مستقل ایران

انبوهی جنازه پوسیده تلو تلوخوران بر درهای شیشه ای یک مرکز خرید می‌کوبند. زوج نوجوانی، پس از خلوت کردن با یکدیگر با ضربات چاقو کشته می‌شوند. مردی سر میز شام به خفگی می‌افتد و از درد به خود می‌پیچد، در حالی که موجودی دارد شکم او را می‌درد و ازآن بیرون می‌آید. پلک‌های زنی از شادی می‌لرزد در همان حال که اشراف زاده ای خون آشام گلوی او را با دندان‌های تیزش سوراخ می‌کند و خونش را می‌مکد. دانشمندی پس از آنکه خود را سهل انگارانه موضوع آزمایش فیزیک قرار می‌دهد، به قالب چندش آور موجودی نیمه انسان نیمه حشره در می‌آید.

یک روزنامه نگار تصاویر شبح آلود نواری ویدئویی را تماشا می‌کند و محکوم می‌شود در عرض هفت روز بمیرد. دکتری پای خود را در تلاش برای فرار از دست شکنجه گری روانی ارّه می‌کند. یک خون آشام از زندگی تنیده در بیم و اضطراب خود برای یک روزنامه نگار می‌گوید. یک موجود بیگانه غول پیکر و مارمولک شکل در منهتن افسار پاره می‌کند و این سو و آن سو می‌رود. یک قربانی تجاوز یکی از متجاوزان را اخته می‌کند.سه دانشجوی فیلمساز، در جست و جوی شواهدی از ساز و کار جادوگری، در جنگل گم می‌شوند.


تمام اینها صحنه‌هایی بسیار متفاوت از فیلم‌هایی اند که نمونه‌هایی برجسته از « ژانر وحشت » به شمار آمده است.این نمونه ها نشان دهنده تنوع پیرنگ ها و سبک‌های این ژانر است. به بیان دیگر، وحشت نه یک ژانر بلکه چندین ژانر است. عمر سینمای وحشت بیش از صد سال و نا گفته نماند که داستان‌های ترسناک قدمتی به درازای عمر بشریت دارند. از اولین فیلمسازهایی که فیلم‌ها را با نیت وحشت کردن مخاطب طراحی می‌کرده، ژرژ ملی یس بوده است. فیلم‌های او می‌توانند مواد خام فیلم‌های ترسناک محسوب شوند : آدم‌های زیر شکنجه شیاطین، حشرات غول پیکر، خون آشام ها و حشرات غول پیکر، اسکلت‌هایی که زنده می‌شوند و می‌رقصند. نزد نظریه پردازان در بحث فیلم‌های دهه 1920، وحشت، کمال مطلوب مدیوم سینماست زیرا : چیزی ذاتاً ترسناک در خود تصویر سینمایی و رابطه مخاطبان با آن وجود دارد. تصویری که روی پرده می‌بینیم نوعی همزاد شبح گون است، شبیه چشم اندازها و مناظر شهری مملو از انسان‌هایی که به نظر زندگی می‌کنند، نفس می‌کشند و در حالی که فقط به خاطر غیبت شان است که اکنون، اینجا، حی و حاضرند. حتی تصاویر خلق شده با بازی‌های نور و رنگ به خودی خود غریب و وحشتناک هستند.  

زیر شاخه ها یا خرده ژانرهای سینمای وحشت ( دسته بندی‌های اصلی وحشت سینمایی)

1 – فیلم‌های گوتیک : مبتنی بر داستان‌های ترسناک کلاسیک که اغلب هیولاهای ترسناک یا مخلوقات وحشتناک رمان ها و اساطیر را به کار می‌گیرند.شخصیت های فیلم های گوتیک از طبقه متوسط است که داستان شان در بستری تاریخی و اغلب اروپایی می‌گذرد و زندگی مرتب شان به دست هیولایی اشراف زاده به هم می‌ریزد. مانند: دراکولا، فرانکنشتاین، نقاب مرگ سرخ، مصاحبه با خون آشام، نوسفراتو. 

2- فیلم‌های فرا طبیعی، راز آمیز و ارواح: درباره مداخله اشباح، ارواح، جادو، شیطان و دیگر موجودات در جهان واقع، شامل عناصر غیر طبیعی و نا شناخته. مانند : حس ششم، جن گیر، وحشت در آمیتی ویل، دیگران، کینه، حلقه، پروژه چادوگر بلر.

3- فیلم‌های هیولایی: درباره تهاجم مخلوقات طبیعی و این جهانی( فرض بر آن است که حیات فرا زمینی امری ممکن باشد) به زندگی روزمره که منجر به مرگ و ویرانی جهان و ساکنان آن می‌شود. فیلم‌هایی از قبیل : گودزیلا، پرندگان، بیگانه، میزبان، کلاور فیلد.

4-فیلم‌های ترسناک روان شناختی : کند و کاو کننده در حالات روان شناختی، درباره ارتکاب جرم و قاتلان زنجیره ای. مانند: انزجار، کری، روانی، دستی که گهواره را تکان می‌دهد، سکوت برّه ها.

5- فیلم‌های اسلَشر: وحشت گروهی از نوجوان ها به دست یک تعقیب گر را به تصویر می‌کشند و تنها بازمانده قصه شان در برخی از فیلم ها دختری ست که( به اصطلاح آخرین دختر) پیش از رسیدن به سن قانونی تجربه رابطه نداشته است.  این فیلم ها در زیر متن، هشدار راجع به رابطه جنسی زیر سن قانونی را شناسایی می‌کند. همچنین سایر رفتارهای به لحاظ اجتماعی نا مقبول نیز در فیلم های اسلشر به مرگ می‌انجامند : مثلاً در جمعه سیزدهم، جک پس از حشیش کشیدن کشته می‌شود.در هالووین، اسم دختر جان به در برده " لوری " است که اسمی مردانه نیز هست. در فیلم، اکثراً پیراهن ساده و شلوار به تن دارد و نمی‌تواند( با وجود اینکه دلش می‌خواهد) دوست پسر پیدا کند چرا که زیادی باهوش است. او دختری درگیر درس و مشق دانشگاهی به تصویر کشیده می‌شود، که همین باعث می‌شود به نظر پسرها جذاب نیاید.او برای کشتن مایکل مایرز، از سلاح فالیک ( آلت مردانه) یعنی میل بافتنی و آویز لباس استفاده می‌کند. همین او را دوباره مجازی مذکر می‌سازد و همذات پنداری تماشاگر مذکر با دختر جان به در برده مردانه گشته را تسهیل می‌کند. در نئو اسلشر، فیلمسازان با این قاعده بازی می‌کنند : قاتل باکره ها را می‌کشد، یعنی نوجوانان فیلم به رابطه جنسی تشویق شوند. منتقدان، فیلم های اسلشر را" چاقو کُشی" نامیده اند. مانند: کابوس خیابان اِلم، جمعه سیزدهم ،هالووین، کشتار با ارّه برقی، کریسمس سیاه. 
 


6- فیلم های وحشت جسمانی، اسپلَتر ( خون و خون ریزی اغراق آمیز): شرارتی از درون شخصیت به بیرون می‌جوشد و بدن کاراکتر را به چیزی چندش آور تغییر می‌دهد، تأکید بر بدن‌های جهش یافته، از هم دریده شده و دوباره به هم دوخته شده. متخصصان جلوه های ویژه در این دسته از فیلم ها، در حرفه شان کتاب‌های پزشکی را مورد توجه قرار می‌‌دهند. فیلم های کراننبرگ اغلب به وحشت جسمانی می‌پردازد : راجع به بدن های بلعنده و بلعیده شده، انگل‌هایی که به بدن مان حمله می‌آورند، بدن‌های تکه تکه شده از تصادفات جاده ای، حدود میل جنسی یا عدم این حدود، تقاطع بیولوژی و تکنولوژی. به عبارت دیگر، فیلم های کراننبرگ به روابط با بدن هایمان و جنسیت مان می‌پردازد. 

صحنه‌های فیلم های اسپلتر اغلب شامل رفتارهای منحرفانه، سادومازوخیسم و آدم خواری است.نمونه فیلم هایی که در این دسته جای می‌گیرند شامل: شب مردگان زنده، طلوع مردگان، کلبه وحشت، دوزخ آفرین، شاون در میان مردگان، تتسوئو، مگس، فرزندان، ویدئودروم، هار، رعشه ها، کلبه وحشت.در کلبه وحشت جایی که بدن‌های تسخیر شده به لجنی کف آلود با رنگی زننده تجزیه می‌شوند، ممکن است در بیننده احساس انزجار بیافرینند اما به همان میزان احتمال دارد منجر به خنده شوند. در هنر و خاصه فیلم‌های ترسناک، نمایش منظر‌های وازننده ( پس زننده، به طوری که عامل انزجار و اَه گفتن باشد) اهمیتی بسیار در واکنش تماشاگران دارد. در واقع هرچه فیلم باعث انزجار بیشتری در مخاطب شود، موفق تر خواهد بود. صحنه هایی که باعث انزجار می‌شوند : استفراغ، فضولات بدنی، جنازه پوسیده یا کرم خورده، زخم باز، چرک و خون ریزی عادت ماهانه( بدن زنانه به مثابه امر هیولا وار) و به نیش کشیدن گوشت آدمیزاد ( آدم خواری). حتی خود هواداران دو آتشه این ژانر معتقدند که از حال به هم زن ترین فیلم های ساخته شده در فهرست مستهجنات ویدئویی فیلم هولوکاست آدم خواری( 1980) است که خشونت آن بیهوده و افراطی تلقی می‌شود.در همین سال در بریتانیا، این فیلم و سایر مستهجنات ویدئویی ممنوع اعلام شد. اما این ممنوعیت کارکردی سیاسی داشت، زیرا عقیده بر آن بود که شورش های مردمی در بریتانیا، ناشی از تماشای این دسته از فیلم ها است.بعد از مدتی این فیلم ها دوباره آزاد شدند و در دسترس عموم قرار گرفتند.

7- سینمای بهره جو، مستهجنات ویدئویی یا دیگر فیلم های شامل خشونت بی پرده : خشونت تنها عاملی است که ژانر وحشت را از سایر ژانر های دیگر مثل تریلرها متمایز می‌کند.  این دسته از فیلم ها خلاصه می‌شود به :« خون، دل و روده و سادیسم». متمرکز بر موضوعات افراط گرایانه و تابو، از جمله خشونت، شکنجه و دیگر موضوعات بحث بر انگیز مثل اردوگاه های نازی ها، تجاوز و دیگر خشونت های جنسی علیه زنان. مانند: تف به گورت می‌کنم، آخرین خانه سمت چپ، ارّه، هِنری : تک چهره قاتلی زنجیره ای، مسافرخانه، ایچی قاتل. دو فیلم اخیر برچسب "پورنو گرافی شکنجه" خورده اند. به اعتقاد نظریه پردازان ژانر وحشت، این گونه فیلم‌ها جامعه گندیده و فاسد را به تصویر می‌کشند و بلا گردان اعمال مجرمانه خشن می‌شوند.

فیلم ترسناک بررسی واقعیت است، به همین دلیل نام ژانر وحشت بد در رفته است. حال این سؤال به ذهن می‌رسد که آیا فیلم می‌تواند تماشاگران را تباه و فاسد سازد یا به خشونت شان وا دارد و به عبارتی دیگر در جهان واقعی باز تولید شوند؟به رغم اینکه انبوهی از پژوهش ها در زمینه تأثیرات رسانه‌های جمعی صورت گرفته، حتی یک جواب قطعی مقبول از جناح های مختلف این بحث دستگیر نشده است. فیلم مسافرخانه (2005) جزو فیلم هایی ست که برای سنجیدن اعصاب تماشاگر طراحی شده است. درلایه های زیرین، آزادی جنسی جوانان را به چالش می‌کشد و زیر سؤال می‌برد.همچنین بر انگیختنِ حس انزجارِ تماشاگر را از طریق « در آوردن تخم چشم» و شکنجه بدن به همراه ادوات شکنجه به تصویر می‌کشد : 
 
علاوه بر دسته بندی فوق، فیلم های دو رگه ( ترکیب یک یا چند ژانر مختلف) به وفور در این ژانر یافت می‌شوند : وسترن ترسناک- علمی تخیلی ترسناک- ترسناک کمدی و غیره.


هیولاها شامل چه چیزهایی هستند؟

*هیولاهای تناسخ یافته : دراکولا_ خون آشام-فرانکشتاین-زامبی-گودزیلا- موجودات بیگانه- اشباحی که می‌توانند از جسم جدا شوند-ارواحی که در جسم حلول کنند- شخصی که روح شیطانی تسخیرش کرده باشد.
دراکولا : مشهورترین خون آشام در ادبیات و سینما است.دراکولا به گونه ای شخصیت پردازی شده که برای مخاطبان تنها حیوانی خون خوار، وحشی و زشت به نظر نیاید؛ بلکه اشراف زاده تنها و مرموزی است که همه
اطرافیان خود را از دست داده است و غمگین به نظر می‌رسد. کنت دراکولا کتاب خواندن را دوست دارد و صاحب کتابخانه ای بزرگ و غنی از کتاب های با ارزش و کهن است.
خون آشام ( وَمپایر) : در افسانه ها و خرافات مردم اروپا، موجودی زنده است که شب ها از گور بیرون آمده، برای تغذیه خود، با دندان‌های نیش بلند خود از گردن افراد زنده خون می‌مکند. اما با طلوع خورشید قدرتشان ضعیف شده و می‌میرند.گاهی اوقات خون آشام و دراکولا یکی پنداشته می‌شود.
فرانکشتاین یا پرومته مدرن : فرانکشتاین دانشمندی جوان و جاه طلب است که با استفاده از کنار هم قرار دادن تکه های بدن مردگان و اعمال نیروی الکتریکی، جانوری زنده به شکل یک انسان و با ابعادی اندکی بزرگ تر از انسان
می‌سازد. این مخلوق پزشکی – علمی با صورتی ترسناک که بر همه جای بدنش رد بخیه های ناشی از دوختن به چشم می‌خورد، تا بدان حد وحشتناک است که حتی خالقش، از دست شرارت های او فرار می‌کند.
مرده متحرک یا زامبی : در زبان های اروپایی به جسدهایی متحرک گفته می‌شود که روح ندارند. این‌ها از جادوباوری آفریقایی تباران دریای کارائیب سرچشمه می‌گیرند.
*هیولاهای برخوردار از نیروی ما فوق طبیعی : « تله کینتیک ها » ( توانایی به حرکت در آوردن اشیاء از راه دور، فقط با نیروی ذهن)؛ کری مثال خوبی از این نوع است.« تله پاتی کننده‌ها » مثال آن در فیلم اسکنرها .
* هیولاهای دوتایی : همزادها _ دو قلوها – روبات ها- سایبرگ ها – تغییر رنگ دهنده ها. به نظر نگارنده درسریال بریکینگ بد، پسر عموهای دوقلو در نقش قاتلان حرفه ای، مثال خوبی برای هیولا از نوع دوتایی به شمار می‌آید.
*هیولا ازنوع روانی ها : شامل« شیزوفرنی ها » مثل نورمن بیتس، در فیلم روانی که پرسونای مادرش را به خود می‌گیرد،« تغییر شکل دهنده ها » مثل جکیل و هاید و گرگینه ها، « برون فکن‌ها » که در آنها قاتل، مثل فیلم فرزندان، بدن دیگری را تصرف می‌کند، « قاتلان زنجیره ای » مثل هانیبال لکتر.
به طور کلی هر چیزی که عامل شرّ و خطر برای انسان باشد، هیولا تلقی می‌شود.


امر غریب و ارتباط آن با هیولاهای وحشت

مفهوم روانکاوانه امرغریب نوعی واکنش ذهنی است که در ظاهر نا آشناست ولی در عین حال به نحوی غریب، آشناست.مثل زمانی که با هیئتی ایستاده در تاریکی مواجهه می‌شویم و می‌بینیم جز کتی آویزان چیز دیگری نیست.این امر می‌تواند ترسناک یا موجب پریشانی شود. بنابراین، امر غریب چیزی است که از دل تاریکی می‌آید. تصادف نیست که سینمای وحشت ارجاع مکرر به تصاویری از تاریکی، شب، کوری، زنده به گور شدن و گم کردن راه دارد. نزد فروید، امر غریب مستقیماً با سرکوب مرتبط است. امیال یا افکار هیچ گاه فراموش نمی‌شوند بلکه در لایه ای از ناخدآگاه فرو رفته و حفظ می‌شوند. سپس سطح ناخدآگاه ذهن را مُدام تهدید به بازگشت شان می‌کنند، به تعبیر دیگر" باز گشت امر سرکوب شده". به همین دلیل است که هم زمان آشنا و نا آشنا هستند؛ وقتی که باز می‌گردند به طرزی وحشتناک غریبه به نظر می‌رسند. این عناصر سرکوب شده می‌توانند در قالب توهم و رؤیا باز گردند و منجر به اضطراب می‌شوند. 

فروید برای توضیح امر غریب از ادبیات قرن بیستم بهره می‌گیرد. در ادبیات موجودات غریب، اُبژه هایی یا منظرهایی بی جان توصیف می‌شوند که زنده به نظر می‌رسند یا اُبژه هایی متحرک که قطعیت به زنده بودنشان محل شک است. این نکته از آنجا مرتبط با بحث ماست که اغلب در مورد اینکه موجودات هیولایی سینمای وحشت زنده یا مرده هستند تردید وجود دارد : خون آشام ها و زامبی ها که از تابوت یا قبر برمی‌خیزند، در این ژانر به وفور وجود دارند. حتی در باب قاتلان ژانر اسلشر که به نظر آدمیزاد می‌آیند، دوباره پس از کشته شدن بر می‌خیزند .مانند ( شخصیت مایکل مایرز در هالووین) : 
 
 فروید این مسئله را به مغلوب کردن باورهای کودکی، مثلاً بازگشت مرده ها از مرگ ربط می‌دهد.بازگشت امر سرکوب شده در هیبت نوعی هیولا اساس روایت فیلم ترسناک است.لازم به ذکر است که، هیولای فیلم ترسناک اغلب صورتی در گذشته است که باز می‌گردد تا به جان قربانیان جدید در زمان حال بیفتد. درژانر وحشت عامل خطر و تهدید، همان بازگشت امر سرکوب شده است که نظم و تعادل را بر هم می‌زند و حادثه محرک شکل می‌گیرد. این امر در فیلم مرد نامرئی (2020) صدق می‌کند. زنی با ترس و خشونت خانگی زندگی می‌کرده، زمانی از آن موضوع می‌گذرد اما همچنان همان اضطراب ها و ترس ها بازگشت می‌کنند. از آن جا که مادران هیچکاکی سلطه گر هستند و اجازه ازدواج به پسرشان نمی‌دهند، نورمن بیتس در فیلم روانی، میل جنسی اش توسط مادر سرکوب شده و همواره احساس گناه می‌کند : در صحنه ای که از یک سوراخ ماریون را دید می‌زند(معادل نگاه خیره و آشکار چشم چرانی) ناگهان صورتش را عقب می‌کشد و همانند کودکان مادر را ناظر بر خودش می‌داند. هر زمان که میلی نسبت به زن دارد، تصور می‌کند که روح مادرش از او آزرده شده و در نتیجه فریاد می‌زند که چرا زن را به خانه آوردی. در جای جای فیلم و توسط صحنه های مختلف از جمله گفت و گو و مشاجره مادر و پسر، نشان دادن تصویر مادر و پسر در یک صحنه ، تقلید صدا و پوشیدن لباس های مادر توسط نورمن ، گفت و گو با ماریون که می‌گوید" بهترین دوست پسر مادرش است" و نبش قبر کردن جسد مادرش همگی به مسئله آرزوی یکی شدن به مادر یا بازگشت امر سرکوب شده دلالت دارد.در اصل خود نورمن است که، پرسونای مادرش را به خود می‌گیرد و در کالبد مادر فرو می‌رود و دخترها را می‌کشد، زیرا آنها را مانعی برای یکی شدن با مادر می‌پندارد. این یک نمونه خوب درباره مفهوم هیولای بازگشت امر سرکوب شده است. مثال دیگر، فیلم کابوس خیابان اِلم است که "فِردی کروگر" کودک آزاری بوده که به دسته ای از کودکان قبلیِ محله منظور تعرض می‌کرده است. بنابراین، به صحنه جنایات گذشته اش بر‌می‌گردد. مایکل مایرز به اجتماعی برمی‌گردد که در آنجا، پس از شاهد بودن نوعی  " صحنه آغازین" نمادین، خواهر خود را کشته است.( صحنه آغازین از نظر فروید، لحظه ای که کودک از رابطه جنسی پدر و مادرش آگاه می‌شود.) 

نتیجه اینکه، امیال، افکار و اضطراب های درونی سرکوب شده نیاز به نوعی خروج در بستری امن دارند که به میانجی شخصیت ها، تصاویر و رویدادهای فیلم ترسناک دوباره ملاقات می‌شوند و می‌توانند لذت نا آشنا بیافرینند.

دیگری هیولا وار چیست؟ 
چگونه شرارت در قالب انواع دیگری هیولا وار به نمایش در می‌آید؟
در فیلم‌های وحشت هیولا نماینده" دیگری هیولا وار "محسوب می‌شود. منظور از دیگری چیزی است که خارج یا متفاوت از خویشتن یا جامعه باشد. به تعبیر دیگر، هرگروهی که نُرمال نباشد و ناهنجار و نا مقبول تلقی شود. کشمکش میان بهنجار( عادی) و ناهنجار( غیرعادی) اساس موضوعی فیلم ترسناک را شکل می‌دهد. مقوله دیگری را به قرار زیر فهرست می‌کنند :


1 – دیگر آدم ها: انسان های دارای ناتوانی جسمی و معلولیت. مانند فیلم نفس نکش (2016) پیرمرد نابینا ( کهنه سرباز جنگ) تبدیل به هیولای آدم کش شده است

2-زنان :  دراکولا در لایه‌های زیرین برخی از فیلم‌های گوتیک وحشت، ما به اِزایی برای میل جنسی ممنوعه و سرکوب شده زن به حساب می‌آید. به بیان دیگر، شر در درون زن قرار دارد و به شکل دراکولا جلوه بیرونی پیدا کرده است. تصویر زیر از پوستر فیلم نوسفراتو، به خوبی نشان می‌دهد که زن با دراکولا یکی شده است.

به طور کلی در ژانر وحشت میل جنسی زنانه( تجربه لذت ممنوعه) عامل بیماری، خطر و تباهی جهان به حساب می‌آید. این مفهوم ریشه در ادبیات ویکتوریایی دارد. توضیح اینکه، در گذشته اگر زنان از نظر جنسی پر شور و فعال بودند و به اصطلاح عصیان جنسی می‌کردند، آنان را تحت تأثیرنیروهای شیطانی دانسته که با جادوگری این مسأله
را حل می‌کردند. نمونه بارز این امر، تصویر زیر از فیلم نوسفراتو(2024) است. 
 
در نسخه‌های این فیلم زن برای آنکه از گناه پاک شده و جامعه را از تباهی نجات دهد، خودش را در اختیار دراکولا می‌گذارد و به نوعی قربانی می‌کند و می‌میرد. شایان ذکر است که، آمیزش جنسی به شکل فرو کردن دندان‌های نیش دراکولا روی گردن زن است. در تصویر زیر دراکولا هنگام آمیزش جنسی، با ظهور طلوع آفتاب در حال نابودی و مرگ است.


اساساً زن در سینما به اجبار، بار بحران و مردانگی را بر بدن خودش حمل می‌کند. مرد با خشونت و سلطه گری بر زن، می‌تواند اضطراب اختگی اش را برطرف کند.( مفهوم اضطراب اختگی در این مقال نمی‌گنجد) . بنابراین در این وضعیت، زنان در جایگاه قربانی و به اصطلاح « اخته » می‌شوند. وقتی دختربچه متوجه اندام جنسی مادر می‌شود، آن را اخته گر و قدرتمند تصور می‌کند. بنابراین، زن اخته شده می‌تواند به زن اخته گر تبدیل شود.

طبق گفته نظریه پردازان قدرت هیولا از تفاوت جنسی با مرد عادی است. پس، می بایست نوعی قرابت میان هیولا و زن وجود داشته باشد که امکان ابراز عصیان به زن می‌دهد. اگرچه زنان به لحاظ جنسی فریبنده اند، اما دو چندان وازننده اند و بدنی چندش آور دارند که عادت ماهانه و تولید مثلش صحنه خون و خون ریزی است. از آنجایی که خون از نمادها و تهدیدات خود مرگ هستند، زن قدرت آن را دارد تا مرد را به ترس از خود و اختگی وا دارد و تهدیدی برای آنان تلقی شود بنابراین، زن هیولا وار شکلی از عصیان زنانگی است . به ویژه اگر در انطباق با نقش های جنسیتی دیکته شده از سوی جامعه مقاومت کنند.این موضوع را در برخی از فیلم ها شاهد هستیم که زنان در عین جایگاه قربانی، در صورت عصیان، همچون هیولاها بدل به دیگری شده اند و هر دو خارج از نظام پدرسالارانه کدگذاری می‌شوند. در بعضی مواقع زن خوی درنده، جسم بلعنده و آسیب زننده پیدا می‌کند( فیلم بیگانه، 1979). در فیلم مرد نامرئی زن اخته شده به زن اخته گر بدل می‌شود.  در کندی من، هلن در لحظات پایانی فیلم بدل به خود زنانه هیولا واری می‌شود تا مردی را که به او خیانت کرده بکشد. در مجموعاً زنان در فیلم‌های وحشت نقش قربانی دارند و اگر گاهی نقش هیولا داشته، به اندازه هیولاهای مرد جذاب و قدرتمند نیستند. 
3 – هرگونه راه جدا کردن از هنجارهای جنسی هر فرهنگ :  فیلم ‌های خون آشامی، از طرف دیگر، ترس های ما را از بیماری های مقاربتی( سفلیس در زمانه ای که برام استوکر دراکولا را نوشت( 1897) یا ایدز در زمانه ساخت مصاحبه با خون آشام، 1994) کد گذاری می‌کنند. اینجا آشکارا نوعی ترس از خون آلوده خون آشام در میان است.اما از طرف دیگر، وجوه دیگر جنسیت نیز مشهود هستند. خون آشام ها می‌توانند نمادی از اقلیت‌های جنسی/ جنسیت نا مقبول/ ناهنجار باشند. مانند فیلم های عطش (دگرباشان زن) و مصاحبه با خون آشام(  دگرباشان مرد). 
 
4-گروه های نژادی درون هر فرهنگ : در " شب مردگان زنده" تنها شخصیت غیر سفید پوست به عنوان زامبی اشتباه گرفته می‌شود، هرچند که خود زامبی ها در این فیلم جماعتی فاقد ریخت مشخص اند که هیچ ویژگی بارزی نشان نمی‌دهند. این فیلم متأثر از جنبش حقوق مدنی در دهه 1960است که تغییراتی قابل توجه را در آمریکا علیه تفکیک نژادی ایجاد کرد. در این فیلم زامبی وجهی از فرهنگ هاییتی است و اجتماعات با ریشه آفریقایی را در ذهن تداعی می‌کند.مرد سیاه پوست « بن » در تیتراژ پایانی این فیلم به آتش کشیده می‌شود، زیرا یکی از عناصر فیلم های ترسناک، جماعت خشمگین مشعل به دست است که هیولا را تا سرمنزل ( به ظاهر) مرگ دنبال می‌کنند. زمانی که مردم شهر در این فیلم ها اسلحه و مشعل به دست می‌گیرند تا به شکار هیولایی بروند، به لحاظ پوشش و رفتار کاملاً شبیه به جماعتی است که برده های سیاه پوست را غیر قانونی در ملأ عام اعدام می‌کردند. سکانس‌هایی چنین را می‌توان در فرانکشتاین و عروس فرانکشتاین دید. فیلم فرانکشتاین می‌تواند بازنمودی از تفاوت نژادی خوانش شود. او یک درنده درشت اندام و بزرگ است، لباس فرسوده کارگری بر تن دارد و نماینده تهدیدی علیه زنان پرهیزکار است که متهم به جنایاتی است.       
در فیلم کندی من، هیولا آشکارا یک دیگری نژادی تهدیدگر به تصویر کشیده می‌شود. جرم کندی من عشق به زنی سفید پوست بوده است. ( قوانین زناشویی میان نژادها تا سال 1967 در ایالات متحده هنوز کم و بیش باقی بود.)
 
5- پرولتاریا ( طبقه کارگر): بیکاری طبقات کارگر روستایی دهه 1970 در کشتار با ارّه برقی در تگزاس. در کندی من اجتماع آمریکایی- آفریقایی در فقر زندگی می‌کند.

6- کودکان ( خانواده) : در جامعه ای مبتنی بر اصول تک همسری و اهمیت به خانواده، مازادی از انرژی سرکوب شده وجود خواهد داشت و آنچه سرکوب شده است همیشه در تقلای باز گشت است. به همین علت است که بیشتر هیولاهای فیلم های دهه 70 یا در پی اغوای قهرمان زن و کشتن قهرمان مرد هستند یا کودکان جهنمی اند در پی کشتن والدین شان (مانند طالع نحس). به این تعبیر روان کاوانه، هیولا واقعاً یا مجازاً کودک است، زیرا جامعه باید تمایل جنسی گوناگون و نا متعارف کودکان را سرکوب کرده و به سمت جنس مخالف با محوریت تک همسری هدایت کند. به تعبیری کلی تر، چنین هیولاهایی به نوعی تجلی ترس جامعه غربی از هر گونه میل جنسی ای است که در " هنجار" تک همسری نگنجد. در" جن گیر" نوعی فروپاشیدگی خانوادگی رخ می‌دهد که به نظر می‌رسد نقطه ورودی برای هیولا باشد. در این فیلم والدین رِگِن جدا زندگی می‌کنند؛ همین غیابی در بنیان خانواده پدید می‌آورد که شیطان از طریق آن می‌تواند به درون رِگِن وارد شده و او را تصاحب کند. نشانه‌های تسخیر رِگِن تسلیم شدن به نیازهای سرکوب شده، فحش دادن، ادرار کردن در سالن پذیرایی و متلک های جنسی هستند. جالب اینکه برخی از سینما روها در زمان اکران اولیه فیلم جن گیر( 1973) و ارّه 3 ( حیطه خشونت و شکنجه،2006) استفراغ می‌کرده و کارشان به بیمارستان یا حتی روان پزشک افتاده است. 

 
اهداف ژانر وحشت

شخصیت های مؤنث، مثل رگن، موضوع تکامل شخصیت در روایت نیز هستند. در پایان جن گیر، پدر کاراس دیوی را که تسخیر کننده رگن بود به جلد خود رانده است و رگن همراه مادرش می‌رود ( به نوعی به نظام اجتماعی باز گردد) ممکن است این را نوعی آیین تطهیر مدرن در نظر بگیریم. پس فیلم ترسناک می‌کوشد با نمایش صحنه های وازننده و نا پاک مثل مادر سلطه جو( فیلم کری)، زن بارور و حیض دیده و به طور کلی( امر زنانه هیولا وار)، جنازه و فضولات بدنی، امر وازننده را دفع کند. تا بدین وسیله مرزهای انسانی و غیر انسانی را از نو رسم کند. همان طور که به امر سرکوب شده، پیش از آنکه خود سرکوب از نو مستقر شود، اجازه بازگشت می‌دهند، به امر زنانه هیولاوار وازننده نیز اجازه می‌دهند تا پیش از آنکه تطهیر شود، ظهور کند. البته نا گفته نماند، همان طور که اشاره شد فیلم هایی با پذیرش هیولاوارگی از سوی قهرمانان مؤنث شان پایان می‌یابد. در ذیل، به هدف دیگر ژانر وحشت می‌پردازیم.
7- ایدئولوژی های سیاسی و اجتماعی فرهنگی  : روان کاوی از گسترده ترین رویکردهای مورد استفاده در زمینه نظریه فیلم ترسناک است. با این حال امکان دارد که فیلم های ترسناک از دیدگاه های مختلف خوانش و تحلیل شوند. به عبارت دیگر، فیلم های ترسناک همگی متمرکز بر یک هیولا یا شکلی از شرارت هستند که در زیر متن، در تضاد با موضع باورهای سیاسی و اجتماعی نمود می‌یابد. پس، تحلیل های روان کاوانه باید با نوعی آگاهی سیاسی آمیخته باشد. در واقع از آنجا که ترس نقطه ثقل سینمای وحشت است، مسائلی مانند خیزش های اجتماعی، نگرانی های حول فجایع طبیعی و بشری، بحرانها و جنگ ها، جنایت و خشونت، همگی می‌توانند به خدمت تداوم این ژانر در آیند. همچنین ژانر وحشت دست فیلمساز را برای به رمز در آوردن اضطرابات زمانه، نسبت به ژانرهای دیگر بازتر گذاشته است . بنابراین، سینمای وحشت قطعاً به کرّات به موضو عات «دردسر ساز» پرداخته است و این امر ذاتاً از اهداف اصلی آن است. شرح نمونه هایی از این گونه فیلم ها :
*نسخه‌ آلمانی نوسفراتو( 1922) خون آشام را علاوه بر مفاهیمی که در پیش تر ذکرشد، یهود کدگذاری می‌ کنند. چهره ای منفور در آلمان آن زمان و مورد سرزنش ملت، به سبب تحقیری که تحت معاهده ورسای بعد از جنگ جهانی اول متحمل شده است. در این فیلم، کنت اورلاک واجد بسیاری از مشخصه‌های کلیشه ای منفی است که در کاریکاتورهای پروپاگاندای ضد یهود آن دوران یافت می‌شود. او چهره ای کشیده، مثل قیافه موش صحرایی دارد و پشت قوزدار، دماغ عقابی، با گوش‌های نوک تیز و دستانی با پنجه‌های چنگ زننده، یادآور کاریکاتور نزول خوار.کاریکاتورهای این دوران یهودیان را در حال مکیدن روح زندگی از کالبد ملت آلمان یا مسئول افول آلمان به تصویر می‌کشند. موش ها در فیلم ناقل طاعون هستند، باز پروپاگاندایی که تلقین می‌کند یهودیان سبب انتشار طاعون اند. ( او نیز دندان‌های نیشی مثل دندان‌های نیش موش‌ها دارد که جلوی دهانش به هم چسبیده اند.) ذکر این نکته ضروری به نظر می‌رسد که یهودیان از زمان قرون وسطی در ذهنیت آلمانی ها، به عنوان " دیو" ریشه ای عمیق دوانده بود. بنابراین، دیوسازی از یک گروه نژادی یا مذهبی می‌تواند درون فرهنگ رمز گذاری شود.
 
 
* فیلم گوزیلا را وحشت از بمب اتم در ژاپن پس از جنگ جهانی دوم تحلیل می‌کنند.

* فیلم خواهر ناتنی زشت (ترسناک- کمدی، 2025) به شکل هوشمندانه ای از طریق مؤلفه‌های ژنریک در بادی هارور( وحشت جسمانی)، ماهیت وحشتناک و ویران گر میل زنان به زیبا سازی را به چالش می‌کشد و زیر سؤال می‌برد. ِالویرای زشت و چاق دست به هر کاری می‌زند تا زیبا و مورد پسند شاهزاده سوار بر اسب سفیدشود : جراحی بینی، کاشتن مژه مصنوعی، خوردن تخم کرم برای لاغری، قطع کردن انگشتان پا برای اینکه پا در کفش نقره ای جا شود.

* مگس فیلمی درباره ایدز است، بیماری که در دهه 1980 پس از آنکه مشخص شد این بحران جهانی به روابط جنسی مربوط است. فیلم 28 روز بعد درباره «جنون گاوی و تب برفکی» در بریتانیای قرن بیست و یکم است.

* طلوع مردگان فیلمی درباره واکنش به ظهور جامعه مصرف گرا در دهه 1970 است. در این فیلم زامبی ها به شهر و مرکز خرید حمله می‌کنند.زامبی نمادی از انسان‌های مصرف گرا به حساب می‌آید.

* با توسعه اقتصادی در دهه‌ های 1960 و 1970 صنایع ملی خصوصی شده و عدم امنیت شغلی حاکی از قراردادهای کوتاه مدت باعث اضطراب بیشتر انجامید، که در ژانر وحشت بازتاب یافت. در این گونه فیلم ها پدر، محل اقتدار مردانه منبع وحشت معرفی می‌شود. مثال خوب در این زمینه، فیلم مشهور درخشش است.
 
* برخی ازهیولاهای فیلم های اسلشر دهه 1980 شمایل هایی اخلاق گرا بودند که انتقام خود را از آزادی جنسی جوانان می‌گرفتند. آنها بیشتر تو دهنی ای به انقلاب جنسی دهه های 50 و 60 بودند. مانند فیلم جمعه سیزدهم.

* پیشرفت فناوری در اوایل قرن بیست و یکم، باعث شد تا خود فناوری منبع وحشت معرفی شود. در  فیلم آمریکایی پروژه جادوگر بلر، سه دانشجوی فیلمساز، در جست و جوی شواهدی از ساز و کار جادوگری، در جنگل گم می‌شوند. زمانی که شخصیت ها می‌فهمند دارند دور خود می‌چرخند، متلک بار هم می‌کنند و زیر بار اضطراب فرو می‌پاشند. حتی در این موقعیت باز هم دوربین را خاموش نمی‌کنند. دوربین بدل به ابزار شکنجه شده، وسیله ای که در جهنم ابزار رسانه گیرشان انداخته است. یکی از شخصیت ها ناپدید می‌شود و اینکه آنچه رخ داده فقط از سر دیوانگی بوده و یا اتفاقی فرا طبیعی رخ داده است هیچ گاه مشخص نمی‌شود. هنگامی که دو کاراکتر دیوانه وار می‌دوند و سعی در یافتن رفیق شان دارند، تصویر به پریدن می‌افتد و نا واضح می‌شود؛ قاب‌های آخر فقط لرزش‌های فیلم را از پس زمین خوردن کاراکتر نشان می‌دهد بی‌آنکه هیچ پایان بندی ای برای روایت در اختیار بگذارد. فیلم جوابی به اینکه جدای از گم شدن، چه بر سر آنها آمده است نمی‌دهد. فناوری( ویدئو و تصاویر ضبط شده) به عاقبت شان اشاراتی می‌کند، اما فقط سر نخ‌هایی بی جواب به تماشاگر تحویل می‌دهد. گویی فناوری به جای جادوگر، عامل نابودی آنهاست. با توجه به اینکه ژاپن مَهد انقلاب های فناوری در قرن بیست و یکم بوده، این پدیده فرهنگی را در فیلم هایشان انعکاس دادند.

همچنین فناوری می‌تواند مجرایی واقعی برای ظهور موجودیتی فرا طبیعی باشد : تلویزیون‌ها به اراده خود روشن و یا برفکی می‌شوند و دسترسی به جهان واقعی را برای روح شیطانی میسر می‌کنند. تلفنی که دارد زنگ می‌خورد‌ بدل به چیزی می‌شود که باید از آن ترسید. در فیلم هایی که قاتل از طریق مانیتور مشغول تماشای قربانی هایش است، مانیتور و فناوری عامل وحشت به حساب می‌آید. بنابراین، فناوری به جای آنکه آسان کننده زندگی باشد و یا به برقراری ارتباط کمک کند، منادی مرگ است. نگرانی‌های راجع به تسلط فناوری در ژاپن در فیلم تتسوئو آشکار می‌شود. این فیلم ژاپنی مثل فیلم‌های کراننبرگ ، نمونه ای از وحشت جسمانی از تأثیرات فناوری سخت افزاری، ابزار آلات مکانیکی و ماشین های موتوری بر بدن انسان می‌پردازد.اکنون که صحبت از فیلم‌های ژاپنی به میان آمد، بد نیست گریزی بزنیم به اینکه چرا روح زنان در فیلم ها و داستان‌های عامیانه ژاپنی ملبس به لباسی سفید و با موی بلند نا مرتب به تصویر کشیده می‌شود؟ در پاسخ باید گفت که ظاهر ارواح ژاپنی که طبق سنت زن هستند از آیین‌های خاکسپاری قرون شانزدهم و هفدهم نشئت می‌گیرد. یک کیمونوی خاکسپاریِ سفید به تن جنازه می‌کنند و اگر زن باشد موهایش را باز می‌گذارند ( زنان این دوره موهایشان را بلند می‌کردند، اما همیشه استادانه
 

 

مثال ها بی شمار هستند و امکان تحلیل هر فیلم ترسناکی با چنین گزاره هایی وجود دارد. نکته اساسی این است که چنین فیلم هایی به اضطرابات و دیگر احساسات منفی به جهان یا جامعه ای که فرد در آن ساکن است، مجال می‌دهند تا بی خطر تخلیه شوند.


سخن آخر درباره تماشای فیلم ترسناک

اندی وارهُول نقاش مشهور و فیلمساز زیرزمینی گفته بود :" حرف زدن درباره فیلم ها آسان تر از تماشا کردن شان است." به نظر نگارنده این گفته در باب ژانر وحشت صدق می‌کند. بسیاری از تصاویر وحشت با آنچه چشم نواز پنداشته می‌شود، به وضوح در تضاد کامل است و به اصطلاح در روان مخاطب اردو می‌زند. اما لازم به ذکر است که، هنر همیشه جایگاهی برای جنبه منفیِ  زیبایی کنار می‌گذارد. اگر تصاویری هستند که آنها را زیبا می‌شمارند، تصاویری نیز وجود دارند که می‌توان آنها را زشت و اَجَق وَجَق توصیف کرد. اینها همه با سلیقه مرتبط است. در مجموع سینمای وحشت تمایلی به تن دادن به باورهای اجتماعی و فرهنگی از زیبایی ندارند. بنابراین، ممکن است تصویری که زشت توصیف می‌کنند تحت مجموعه ای متفاوت از ارزش‌های فرهنگی مطبوع و جذاب توصیف شوند. توانایی در کنار آمدن با تصاویر ترسناک در فیلم‌ها چیزی است که فقط با تماشای مکرر ممکن است. 


فیلم‌ های ترسناک جذاب هستند زیرا به ترس‌ها و محدودیت‌های انسانی می‌پردازند. این فیلم‌ها تهدیدات آشکاری علیه ارزش‌ها، برداشت‌ها و خود سلامت ذهنی و جسمانی ما را به تصویر می‌کشند. می‌توان این فیلم‌ها را شبیه به آنچه در شهربازی تجربه می‌شود، درنظر گرفت. از آنجا که ما هیچ چیز شهربازی را جدی نمی‌گیریم، بدیهی است که خود عواطفی را که در آنجا خالی می‌کنیم هدف بدانیم. واکنش بسیاری از تماشاگران به فیلم‌های ترسناک اعم از تماشاگران فست فودی ( کسانی که فیلم‌ها را سطحی تماشا می‌کنند) و تماشاگران متخصص یا هواداران دوآتشه ژانر وحشت ( گُورهاندز، کسانی که برای خون و خون ریزی لَه لَه می‌زنند ) این است : " فیلمه و بس" . 


منبع اصلی : کتاب ژانر وحشت ( بریجید چری)  

 
لینک کوتاه: hKibN
منبع: فیلمنامه نویسان

نظرات