۱۴۰۴/۰۷/۱۱
احتمالاً میتوانید چند نمونه از سینما و تلویزیون را به یاد بیاورید، لحظاتی که باعث شدند وحشت فزایندهی نزدیک شدن خطر را احساس کنید. من از طرفداران جنگ ستارگان (Star Wars) هستم، پس اجازه دهید به «کشتار قورمان» (Ghorman Massacre) از سریال اندور (Andor) به عنوان یکی از قویترین نمونههای اخیر در تلویزیون اشاره کنم. این صحنه استادانه است، حتی با اینکه بیننده ممکن است حدس بزند دقیقاً چه اتفاقی قرار است بیفتد.
یکی دیگر از صحنههای پرتنش مورد علاقه من، فینال جشن رقص در فیلم کری (Carrie) است. تمام آن مقدمهچینی با حرکت آهسته. واقعاً فوقالعاده است.
ایجاد این تأثیر روی کاغذ، بدون تکیه بر موسیقی، تدوین یا بازیگری، به تکنیکهایی نیاز دارد که نویسندگان در طول سالها آن را اصلاح کردهاند. هدف شما این است که مخاطب خود را درگیر کنید. آنها را تحت تأثیر قرار دهید تا بپرسند: «بعدش چه اتفاقی میافتد؟» سپس، در لحظه مناسب، یک رهاسازی قدرتمند ارائه دهید.
در اینجا چیزی است که برخی از موفقترین فیلمنامهنویسان و کارگردانان صنعت درباره ایجاد تنش در فیلمنامههای خود آموختهاند.
آلفرد هیچکاک تفاوت بین غافلگیری و تعلیق را با چیزی که آن را «نظریه بمب» مینامید، توضیح داد.
تصور کنید دو نفر در حال یک گفتگوی روزمره هستند که ناگهان یک بمب منفجر میشود. این یک غافلگیری است.
او در AFI گفت: «حالا همین صحنه را در نظر بگیرید و به مخاطب بگویید که یک بمب زیر آن میز وجود دارد و تا پنج دقیقه دیگر منفجر خواهد شد. خب، تمام احساسات مخاطب کاملاً متفاوت است زیرا شما به آنها این اطلاعات را دادهاید که تا پنج دقیقه دیگر، آن بمب منفجر خواهد شد.»
همان گفتگوی خستهکننده، میخکوبکننده میشود زیرا بینندگان در صحنه مشارکت دارند و desesperadamente میخواهند به شخصیتها درباره خطری که نمیبینند، هشدار دهند.
انتشار اطلاعات کلیدی در واقع میتواند تنش بیشتری در ذهن بینندگان ایجاد کند تا پنهان کردن آن. وقتی شما بیشتر از شخصیتها میدانید، هر لحظه سرشار از وحشت میشود.
کوئنتین تارانتینو از این تکنیک در صحنه آغازین فیلم حرامزادههای لعنتی (Inglourious Basterds) استفاده میکند. او با ارائه اطلاعاتی به مخاطب در طول بازجویی کلنل هانس لاندا از یک کشاورز فرانسوی، یک گفتگوی مؤدبانه بر سر شیر را به یکی از پرتعلیقترین صحنههای سینمای مدرن تبدیل میکند.
ما میدانیم که لاندا به چه چیزی مشکوک است، ما میدانیم چه کسانی زیر کفپوش پنهان شدهاند. تنش با هر سؤال افزایش مییابد.
محدودیتهای زمانی برای افزودن تنش فوقالعاده مؤثر هستند. نویسندگان آن را «ساعت در حال شمارش» (ticking clock) مینامند و این تکنیک شخصیتها را وادار به عمل میکند در حالی که مخاطب در جای خود بیقرار است. بمب باید خنثی شود، پول باج باید تحویل داده شود، یا یک ملاقات باید در یک بازه زمانی مشخص انجام شود.
ساعت در حال شمارش را تا آخرین حد ممکن پیش ببرید. شما این را در عمل دیدهاید. معمولاً بمب درست یک ثانیه مانده به پایان خنثی میشود. گاهی اوقات، به نظر میرسد شخصی که قهرمان باید پیدا کند، دیگر رفته است، تا اینکه دوباره نگاه میکنند. این اتفاق بارها در فیلمهای جاسوسی مانند مأموریت: غیرممکن (Mission: Impossible) رخ میدهد.
داگ ایبوک، فیلمنامهنویس خانه شیرینم آلاباما (Sweet Home Alabama)، هدف آن را اینگونه توضیح میدهد: «ساعت در حال شمارش به چیزی که در خطر است (stakes) مربوط میشود. ما میدانیم که اگر شخصیت موفق شود اتفاق خوبی خواهد افتاد و اگر شکست بخورد اتفاق بدی خواهد افتاد. یک ساعت در حال شمارش به شخصیت یک مهلت میدهد تا به موفقیت یا شکست برسد.»
برای این مثال به سراغ اندور و کشتار قورمان برمیگردیم.
در این سکانس اوج، اعتراض مسالمتآمیز به اندازه کافی خطرناک به نظر میرسد. ما میدانیم این شخصیتها که همگی در اطراف میدان جمع شدهاند، در معرض خطر هستند. کاسین آنجاست تا دِدرا را بکشد که مسئول یک نقشه مخفی است؛ سیریل مشکوک و عصبانی است.
اما بعد میبینیم که نقشه اجرا میشود و اوضاع بدتر و بدتر میشود. سیریل رباتهای امنیتی خطرناک KX را در یک اتاق کناری پیدا میکند. استورمتروپرها با زره وارد میشوند. تکتیراندازها دیده میشوند و جنگندههای TIE از بالای سر پرواز میکنند. ما متوجه میشویم که این یک عملیات پرچم دروغین است که به امپراتوری بهانهای برای کشتن هرچه بیشتر مردم بدهد و یک ثانیه بعد خشونت فوران میکند.
تا پایان قسمت، پیامدها از بقای فردی به تولد یک شورش تمامعیار تغییر کرده است. (البته، تنش بنیادین زیادی قبل از این صحنه ایجاد شده بود، اما این اوج یک خط داستانی کامل است.)
تونی گیلروی به ورایتی (Variety) گفت: «ما میدانستیم که این یک بخش اصلی از سریال خواهد بود. این یک بخش اصلی در قانون (canon) در پنج سالی است که من مسئول آن هستم. این یک لحظه حیاتی در تاریخ شورش است.»
با افزایش پیامدها در طول یک صحنه یا داستان، فیلمنامهنویسان تنش را از ابتدا تا انتها حفظ میکنند.
به عنوان یک نویسنده، دائماً از خود بپرسید: «چه چیزی در خطر است؟» اگر در پاسخ به این سؤال مشکل دارید، داستان شما دچار مشکل است. پیامدهایی که در ابتدا معرفی میشوند، فیلمنامه شما را تا پایان پیش نخواهند برد. شما باید آنها را تشدید کرده و تکامل دهید و عواقب شکست را با پیشرفت داستان ویرانگرتر کنید.
تارانتینو از دیالوگ برای طولانی کردن تعلیق استفاده میکند و با استفاده از زیرمتن، تنش را تا جایی افزایش میدهد که انتظار به نقطه جوش برسد.
در صحنه آپارتمان از فیلم داستان عامهپسند (Pulp Fiction)، حضور جولز و وینسنت به وضوح ساکنان را عصبی میکند، اما از دیالوگ برای به تأخیر انداختن امر اجتنابناپذیر استفاده میشود. تعلیق افزایش مییابد، اما دیالوگ در واقع درباره این نیست که چرا آنها آنجا هستند یا چه اتفاقی قرار است بیفتد.
دیالوگ (و زیرمتن آن) میتواند و باید انتظار مخاطب را طولانیتر کند. این تکنیک در درام، اکشن، تریلر، تعلیق، وحشت و کمدی کارساز است.
دیالوگ همچنین میتواند یک کنش صعودی داشته باشد، درست مانند یک صحنه یا داستان. اگر شخصیتهای شما در حال بحث هستند، اجازه دهید احساساتشان قبل از انفجار، بیشتر و بیشتر شود.
این یک توصیه فیلمنامهنویسی امتحان پسداده است و دلیل خوبی هم دارد. لازم نیست نشان دهید که یک شخصیت به فرودگاه میرسد، از ماشین پیاده میشود، از بازرسی امنیتی میگذرد و تازه آن موقع متوجه میشود که برای پروازش دیر کرده است. با شخصیتی شروع کنید که در حال دویدن در فرودگاه است و سعی میکند خود را به گیت برساند.
به همین ترتیب، لازم نیست هر صحنه پایان مرتبی داشته باشد. اگر یک تماس تلفنی است، نیازی نیست پایان آن را بشنویم اگر اطلاعات کلیدی قبلاً به مخاطب منتقل شده است. به سراغ مورد بعدی بروید.
آرون سورکین این را میفهمد.
او در قسمتی از Script Apart گفت: «من دوست دارم مخاطب را به نوعی با چتر نجات به درون موقعیتی بیندازم که از قبل با سرعت ۱۰۰ مایل در ساعت در حال حرکت است.»
در این مورد، او درباره دادگاه شیکاگو ۷ (The Trial Of The Chicago 7) صحبت میکرد.
او افزود: «هر زمان که بتوانید مخاطب را در داستان مشارکت دهید، کاری کنید که کمی به جلو خم شوند تا بفهمند چه خبر است، این برای مخاطب هیجانانگیز است.»
هر صحنه در فیلمنامه شما باید مهم باشد. چیزی را که باعث حرکت داستان نمیشود، حذف کنید.
این عنصر به احتمال زیاد در تدوین یافت میشود، زیرا میتواند بصری باشد و به نحوه فیلمبرداری یک سکانس بستگی دارد. اما شما میتوانید آن را روی کاغذ شروع کنید.
اگر در حال نوشتن درباره گروهی از شخصیتها هستید که قرار است به بانکی دستبرد بزنند، اجازه ندهید کل سرقت را ببینیم—صحنه را عوض کنید تا حالا با مأموران دولتی باشیم که یک قدم عقبتر از آنها و در تعقیبشان هستند. درست زمانی که مأموران به یک کشف بزرگ میرسند، به دزدها برگردید. و به همین ترتیب.
کریستوفر نولان در چندین پروژه خود با تدوین متقاطع (crosscutting) بین خطوط داستانی مختلف، به تنش و شتاب دست مییابد. یک مثال واضح میتواند دانکرک (Dunkirk) باشد، اما او این کار را در تلقین (Inception) و شوالیه تاریکی (The Dark Knight) و بسیاری از فیلمهای دیگر نیز انجام میدهد.
در فیلمسازی، تدوین متقاطع به جابجایی بین صحنهها اشاره دارد تا این تصور را ایجاد کند که کنشهایی که در مکانهای مختلف رخ میدهند، همزمان اتفاق میافتند.
در تلقین، نولان از تدوین متقاطع در چندین سطح رؤیا استفاده میکند که هر کدام در مقیاسهای زمانی متفاوتی عمل میکنند. مخاطب فوریت را در تمام لایهها به طور همزمان تجربه میکند. با جابجایی بین این خطوط داستانی، نولان تنش را چند برابر میکند زیرا ما چندین شخصیت را دنبال میکنیم که در واقعیتهای مختلف با شمارش معکوسهای متفاوتی در حال رقابت هستند.
اگر آماده امتحان این روش هستید، ابتدا خطوط داستانی A، B و C خود را به طور کامل بنویسید، چه به صورت طرح کلی یا روی کارتهای یادداشت. شما باید ساختار و نقاط عطف هر کدام را به طور کامل درک کنید. سپس میتوانید بفهمید که چگونه آنها را به گونهای به هم متصل کنید که کشمکش را در سراسر داستان حفظ کند.
هر لحظه از یک فیلمنامه باید قهرمان را به سوی فینال خود سوق دهد. شخصیتها برای رسیدن به یک هدف تلاش میکنند. آنها باید در راه با موانعی روبرو شوند.
یک مانع میتواند پیدا کردن دلیلی برای نگه داشتن آنها در یک مکان باشد. شاید آنها از کسی پنهان شدهاند، در یک بنبست قرار دارند، یا به معنای واقعی کلمه در یک اتاق یا آسانسور گیر افتادهاند. شاید در گفتگویی گیر کردهاند که نمیتوانند آن را ترک کنند. شاید تازه کسی را به قتل رساندهاند و پلیس همه را مجبور میکند در صحنه بمانند. شاید احساس میکنند موظفند در یک رویداد بمانند.
فقط به یاد داشته باشید که اگر این روش را امتحان میکنید، دلیل گیر افتادن آنها را ساختگی و تصنعی نکنید.
کامرون چپمن، نویسنده، در مجله اسکریپت (Script Magazine) گفت: «شخصیتهای شما لزوماً نباید به معنای واقعی کلمه به دام افتاده باشند. فقط باید یک دلیل به اندازه کافی قانعکننده وجود داشته باشد که آنها در یک مکان بمانند. در کمدی خودم، عشق و ازدواج (Love & Marriage)، همه شخصیتها برای یک عروسی در یک مکان واحد هستند. منطقی نیست که هیچکدام از آنها آنجا را ترک کنند.»
وقتی شخصیتها فقط میخواهند به حرکت ادامه دهند، گیر انداختن آنها در ترکیب با یک ساعت در حال شمارش، مخاطب را نگران خواهد کرد.