۱۴۰۳/۱۰/۲۴
شخصیتهای داستان شما چه کسانی هستند؟ چه عواملی محرک رفتار و انگیزههای آنها است؟ آنها چه اهدافی را دنبال میکنند و چرا؟
این پرسشها نباید سادهانگارانه مطرح شوند. حتی اگر طرح داستانی شما بسیار بدیع و جذاب باشد، اگر شخصیتهای شما سطحی یا از نظر روایی ناکارآمد باشند، بنیان داستان متزلزل خواهد شد. شخصیتها ستون فقرات روایت شما هستند؛ در سایر جنبهها امکان خطا وجود دارد، اما در شخصیتپردازی نباید اشتباه کنید.
همانند سایر جنبههای نوشتن، تمرین و تجربه مستمر تواناییهای نوشتاری شما را ارتقا میبخشد. این روند، حاصل یادگیری و تطبیق مداوم است.
به خاطر میآورم در نخستین آثارم، نگرش مشخصی به ساختار شخصیتها نداشتم. بیشتر بر انتقال پیام تمرکز کرده بودم تا بر خلق شخصیتهای باورپذیر و چندبعدی. تنها زمانی که بازخوردهای انتقادی دریافت کردم، به ضعفهای موجود در شخصیتپردازی پی بردم.
هدف این مقاله، ارائه راهکارهایی برای خلق شخصیتهایی است که بهگونهای عاطفی یا فکری برای خوانندگان معنادار باشند، خواه این احساسات مثبت باشند، خواه منفی. تا زمانی که شخصیتها بتوانند واکنشی احساسی در مخاطب برانگیزند، مسیر درستی را در پیش گرفتهاید.
در فرآیند خلق شخصیتها، باور دارم که تخیل نویسنده، نقشی اساسی ایفا میکند. این تخیل، ترکیبی از تجربیات زیسته، مشاهده دیگران، مطالعه درباره شخصیتها و حتی الهام از رسانههای جمعی است. شناخت افراد مختلف و مطالعه رفتارهای آنها میتواند به تعمیق این تخیل کمک کند.
«هاروکی موراکامی» بر اهمیت تعامل گسترده نویسنده با دیگران تأکید میکند. این تعامل، توانایی نویسنده در توصیف و بازنمایی شخصیتهای چندوجهی را بهبود میبخشد.
برای افزودن عمق به شخصیتهای خود، میتوانید از تکنیکهای خاصی استفاده کنید. این نکات میتوانند در طول فرآیند نگارش مورد توجه قرار گیرند یا پس از اتمام پیشنویس اولیه و در مرحله ویرایش به کار گرفته شوند.
«به هر حال، احتمالاً مجبور خواهید شد اجازه دهید اتفاقات بد برای برخی از شخصیتهایی که دوست دارید بیفتد، وگرنه داستان جذابی نخواهید داشت. اتفاقات بد برای شخصیتهای خوب رخ میدهد، زیرا اعمال ما پیامدهایی دارند و ما همیشه کامل رفتار نمیکنیم.» – آنه لاموت
نقلقول فوق از کتاب «پرنده به پرنده» نوشتهی آنه لاموت گرفته شده است. این کتاب درباره نوشتن داستان تخیلی است و من به شدت توصیه میکنم آن را بخوانید. من همچنین مقالهای درباره چیزهایی که از این کتاب یاد گرفتم، نوشتهام.
چه چیزی شخصیتهای جالبی خلق میکند؟
قبل از اینکه ادامه متن را بخوانید، کمی درباره این سوال فکر کنید. به شخصیتهای کتابهای مورد علاقهتان فکر کنید. چه چیزی در مورد آنها برای شما جذاب است؟
شاید به خاطر شوخطبعیشان، رون ویزلی را دوست داشته باشید. شاید به خاطر شجاعتاش برای آریا در کتابهای «نغمهی یخ و آتش» تشویقش کنید. یا شاید به خاطر ذهنش، عاشق شرلوک هلمز باشید.
گذشتهی افراد، روابط، انگیزهها و حساسیتهایشان شخصیت آنها را شکل میدهد. البته اینها تنها بخشی از عوامل هستند. این موارد همان چیزهایی هستند که شخصیتهای شما را متمایز میکنند.
پس چه عناصری یک شخصیت جالب را میسازند؟
1) صلاحیت.
این مفهوم میتواند شامل هر چیزی باشد. اگر در داستان خود شخصیتی دارید که یک ویولنیست است و انگشت اشارهاش را از دست داده، به دشواریهای نواختن ویولن بپردازید. این فرد چگونه توانسته است علیرغم محدودیت جسمانی خود به مهارت برسد؟ اگر شخصیتهایی دارید که هنوز توانایی لازم را ندارند، این وضعیت تنشزا خواهد بود. اگر شخصیت شما برای رسیدن به مهارت تلاش کند، خوانندگان با او همراهی خواهند کرد. کسی را به تصویر بکشید که بتوان با او همدلی کرد.
2) دوستداشتنی بودن
این مفهوم بدیهی به نظر میرسد، اما آیا بهراستی اینگونه است؟ آیا شخصیتهای شما حتماً باید دوستداشتنی باشند؟ هیچکس کامل نیست. همه افراد در زندگی با مشکلات و انگیزههای مختلفی دست و پنجه نرم میکنند. به این جنبهها بپردازید. یک ترفند خوب برای دوستداشتنی کردن شخصیتهای داستان شما این است که یکی از شخصیتهای دیگر داستان، ویژگیهای مثبت و جذاب شخصیت اصلی را توضیح دهد.
3) فعالیتگرایی (یا انگیزه).
یک شخصیت باید چیزی بخواهد. کورت ونهگات بهطور مشهور گفته است: “یک شخصیت باید چیزی بخواهد، حتی اگر فقط یک لیوان آب باشد.” اگر شخصیت اصلی شما فعال نیست (یا توسط شخصیتی دیگر مجبور به فعالیت نمیشود)، داستان شما پیش نمیرود. چه چیزی شخصیت شما را به فعالیت وامیدارد؟ چه چیزی در خطر است؟
4) رشد و تحول
در حالت ایدهآل، شخصیتهای شما باید چیزی بیاموزند. آنها در پایان داستان با کسی که در ابتدای داستان بودند، متفاوت خواهند بود. چرا آنها در نقشهایی که داستان برایشان در نظر گرفته، جای نمیگیرند؟ چه درسی باید بیاموزند؟
5) تضاد
داستانها بازتابی از جنبههایی از زندگی ما هستند. هیچچیز در زندگی ما دقیقاً آنطور که میخواهیم پیش نمیرود. همیشه چیزی سر راه ما قرار میگیرد. چه کسی یا چه چیزی سر راه شخصیت اصلی شما قرار میگیرد؟ چه موانعی باید برای رسیدن از نقطه «الف» به نقطه «ب» غلبه کنند؟ منظورم فقط جابهجایی جغرافیایی نیست (البته میتوانید از این عنصر هم استفاده کنید)، بلکه منظورم تحول از یک حالت به حالت دیگر است. تضاد بین شخصیتها پیشرفت داستان را به همراه دارد.
6) نقصها
شخصیتهای دارای نقص، دوستداشتنی هستند، اما باید آنها را وادار کنید که بر برخی از این نقصها غلبه کنند. یا حداقل تلاش کنند. هیچکس کامل نیست. علاوه بر این، ممکن است خواننده را به یاد خودش بیندازد. ممکن است به او الهام دهد که همانند شخصیت شما رشد کند. در نهایت، داستانها به ما این امکان را میدهند که زندگی را از دریچهای دیگر ببینیم و چیزی دربارهی خود و جایگاهمان در جهان بیاموزیم.
7) گذشتههای قدرتمند
تمام تاریخچه شخصیت خود را بازگو نکنید. این کار شما و خواننده را خسته خواهد کرد. از صحنهها استفاده کنید و توضیح دهید چگونه شخصیتها از گذشته خود یادآوری میشوند. چه اتفاقی برای آنها افتاده که مانع از رشدشان میشود؟
8) طنز
فضا را کمی سبک کنید. یک شوخی بهجا را مطرح کنید. از شدت فضا بکاهید. ما انسانها در طول یک روز طیف وسیعی از احساسات را تجربه میکنیم و خنده قطعاً یکی از بهترین آنها است.
9) روابط
شخصیت اصلی شما چگونه با دیگر شخصیتهای داستان ارتباط برقرار میکند؟ چگونه با یکدیگر کنار میآیند؟ تعامل میتواند قطعاً داستان شما را پیش ببرد. از آن استفاده کنید.
همانطور که گفتم، خودتان و خوانندگانتان را با توصیفات طولانی و اساساً نوشتن یک زندگینامه از شخصیتتان خسته نکنید. این یک داستان نیست. با اشارههای ظریف شخصیت را شکل دهید. مهم است که شما تا حد امکان درباره شخصیتهای خود بدانید و شخصیت آنها را از طریق دیالوگ و نثر خود به تصویر بکشید.
شاید مهمترین سؤالی که باید از خود بپرسید این است: چرا خواننده باید به شخصیتهای شما اهمیت دهد؟ از اینجا شروع کنید.
ترفندهایی برای شناخت شخصیتهای خود “دانش شما درباره شخصیتهایتان نیز مانند فرآیند توسعه یک عکس پولاروید است: زمان میبرد تا آنها را بشناسید.” – آن لموت
10 ) افرادی جالب داشته باشید
به نظر ساده میرسد، اما دشوارتر از چیزی است که فکر میکنید.
چند ترفند وجود دارد که میتواند به شما کمک کند تا شخصیتهای خود را بشناسید. برخی نویسندگان دوست دارند مونولوگی از دیدگاه شخصیت اصلی خود بنویسند. آنها از این مونولوگ در داستان استفاده نمیکنند، اما از آن برای پیدا کردن صدای شخصیت بهره میبرند.
11) پروندههای شخصیت
“در این میان، آیا میتوانید ببینید مردمتان چه شکلی هستند؟ اولین تاثیری که ایجاد میکنند چگونه است؟ هرکدام بیشتر از همه چیز به چه چیزی اهمیت میدهند، بیشتر از هر چیزی در دنیا چه چیزی میخواهند؟ رازهایشان چیست؟ چگونه حرکت میکنند، چگونه بو میدهند؟ هرکس بهنوعی بهعنوان تبلیغی از خودش در حال حرکت است – پس این شخص کیست؟ آنها را نشان بدهید. وارد ذهن این افراد شوید و تلاش کنید احساسات، افکار، گفتار و روش بقای هرکدام را به تصویر بکشید.” – آن لموت
یکی از ابزارهای شناخته شده در ساخت شخصیتها استفاده از پرونده شخصیت است. اگر این موضوع را در گوگل جستجو کنید، هزاران قالب خواهید یافت.
قالبها از ارائه اطلاعات اساسی مانند سن، جنسیت و شغل تا عادات و دیدگاههای سیاسی را شامل میشوند. توصیه من این است که فقط از اطلاعاتی استفاده کنید که به داستانتان کمک میکند. منطقی نیست زمانی را صرف فکر کردن درباره غذای مورد علاقه، رنگ یا برند کفش شخصیتتان کنید اگر در داستان به آن نیازی ندارید.
بهویژه در نوشتن داستان کوتاه، من پیشنهاد نمیکنم بهطور عمیق به تهیه پروفایلهای کامل شخصیت بپردازید. فقط از چیزهایی استفاده کنید که لازم است.
امیدوارم ایدههایی که در بالا ارائه شد به شما در خلق شخصیتهایی جالب و چندوجهی کمک کند. من هم از این ترفندها استفاده میکنم و برای من کارساز بوده است.
چه چیزی شخصیتهای شما را به حرکت درمیآورد؟ این موضوع چگونه به طرح و پیام شما مرتبط است؟ آزمایش کنید. خودتان را اصلاح کنید و بهصورت انتقادی ویرایش کنید.
یک نکته پایانی: زیاد بخوانید. ببینید چگونه نویسندگان دیگر شخصیتهای جالبی خلق کردهاند.
هنوز نظری برای این مقاله ثبت نشده است.